حاج ملا سليمان صباحي بيدگلي از شعراي نامي قرن دوازده هجري
اگر در ديار اهل ايمان و سلام، آستان مقدّس امامزاده حسين عليهالسّلام توفيق زيارت«باريافتگان حريم يار» بهرهي شما عزيزان نيكوكار شد،ساختمان مجلّل و والا با گنبدي چون لؤلؤ لالا در ناحيهي جنوب غربي آن برق ديدگان شما را به سوي خود جلب خواهد نمود و بيترديد گنبد فيروزه فام آن را همانند نگيني درخشان بر حلقهي اين وادي امن و امان خواهيد يافت. كوشكي پايدار و استوار با كتيبههايي برآمده از اشعار كه حكايت از مردي پر رمز و راز و انساني سرفراز از «كشور بلاغت» و «مُلك فصاحت» خواهد نمود. و او نيست مگر:
«سليمان ملك فصاحت صباحي كه ابري است فيّاض و بحري است باذل»
(صباي كاشاني)
آري سليمان صباحي! و اين همه رفعت و مقام و شوكت و مرام، حاصل مناعت طبع و قناعت نفس او است و نتيجهي سرسپردگي او به بيت عزّت و كرامت؛ اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسّلام. وي كه دُردانههاي قصيده و غزل را با غايت تبحّر به ريسمان نظم ميكشيد و در ساخت ماده تاريخ، خصوصيّتي بارز داشت و در اين راه، هنرنماييهاي فراواني از خود نشان داده بود بر خلاف سيرهي معمول آن زمان، هيچ پادشاه يا امير و يا ثروتمندي را براي گرفتن صله مدح نگفت. اگر ماده تاريخي رقم زده تنها در مدح افعال نيك و پرمنفعت و تعظيم مقام علم و فقاهت و تكريم اهل بذل و كرامت و يا از باب صلهي مودّت بوده است.
صباحي در سايهي همين سحاب مناعت و قناعت از سپهر عزّت و كرامت هرگز قبول مشاغل ديواني ننموده، از راه کشاورزی به امر زندگانی ميپرداخت. چنانچه خود ميگويد:
تا بودهام به شهر خود و مرز خويشتن تا بر كسي مباد بود صحبتم گران
نگشــودهام زبان به بر هـيچ شـهريار ننهادهام قـدم به در هيچ مـرزبان
غزل پاياني اين مقال نيز آيت صدق ديگري است بر اين همه عزّت و عظمت.
از جانب ديگر عمدهي اشعار او در مدح حضرت نبيّ مصطفي و مولاي متّقيان عليّ مرتضي و ديگر حضرات معصومين صلوات الله عليهم اجمعين بوده است. شاهكار اين فراز از اشعار را تركيب بندي در رثاي حضرت اباعبدالله الحسين عليه السّلام با چهارده بند به خود اختصاص داده كه به تشخيص اساتيد فن تاكنون هيچ شاعري بدين زيبايي اشعار محتشم را پاسخ نگفته است.
بند اوّل اين تركيببند، تابلو ظريف و بديعي را ترسيم مينمايد كه وصفي بدين حد زيبا از عهدهي كمتر شاعري بر ميآيد.
نه تنها اين تركيببند كه ديوان اين شاعر ارجمند با حدود چهار هزار بيت ارزشمند، مشحون است از محسّنات بديعه و مملوّ است از صناعات بليغه با انواع تشبيهات و اقسام استعارات و.... در اين ميان نامبرده در استخدام صنعت «لفّ و نشر»، آن هم به نحو مرتّبِ آن يد طولايي داشته كه ما تنها به يك بيت از قصيدهاي 69 بيتي در منقبت رسول مكرّم اسلام صلّياللهعليهوآله اكتفا ميكنيم. در اين قصيده كه با طليعهي:
«شباهنگام چون بنهفت رخ اين لالهي حمرا شكفت از چشم انجم صدهزاران نرگس شهلا»
سروده شده اوج اعجاز شاعرانه را در بيت 24 به عرصهي ظهور مينشاند. آن جا كه چهار معجزهي پيامبر اكرم (ص) را در قالب يك بيت، بيان ميكند و هنر خود را در صنعت«لفّ و نشر مرتّب» ابراز ميدارد. چنانكه ميگويد:
شدت چاك و شدت پيدا شدت ناطق شدت راجع مه از انگشت و مُهر از پشت و سنگ از مشت و خور ز ايما
كه اشاره دارد به قضاياي «شقّالقمر»،«مُهر نبوّت»،«شهادت سنگريزهها به رسالت» و «ردّالشّمس».
اين شاعر بزرگ كه علاوه بر فنّ شعر و ادبيّات فارسي و عربي در علوم ديگري همانند حديث، اخبار، نجوم، هندسه و رياضي تبحّر داشته در شعر به سبك شعراي عراق سخن ميگفت. او يكي از اركان تجديدكنندهي اين سبك، شمرده شده است؛ هر چند در قصايد و غزليّات، داراي رويّهي خاص و از ديگران ممتاز است.
حاج ملا سليمان صباحي در شمار گويندگانی است كه بعد از روزگار صفويّه، لزوم پيروی از شيوهي سرايندگان متقدّم را شعار شاعری خويش كردند و بدين صورت كوشيدند تا با هرج و مرجی كه رفته رفته در سبك هندی پديدار آمده و شعر دلاويز فارسی را از مسير مطلوب خود خارج كرده بود، به مبارزه برخيزند. صباحی خود در قطعهای كه به عنوان شاعر همزمان و همفكر خود «رفيق اصفهانی» سروده و در بخش مقطّعات اشعار او ديده میشود به پيروی گروه همداستان خود از طرز گويندگان پيشين اشاره میكند و میگويد: ( بود طريقهي ما اقتفای استادان…..) و مقصود وی ا ز استادان، شاعران بزرگ متقدّم است.
در ميان گروه شاعران بازگشت ادبی، صباحی بيدگلی رتبهای ممتاز دارد؛ در سرودن انواع شعر، طبع خود را آزموده و در هر صنف سخن به خوبی از عهدهی آن بر آمده است. صباحی در غزل شيرين و لطيف خود به سخن سعدی و حافظ توجّه دارد و در قصيده، كار قصيده سرايان بزرگ قرن پنجم و ششم سرمشق او است و چنانكه شعر او گواه است به تتبّع آثار آنان كوششی فراوان داشته و به عظمت كار شاعرانی چون عنصری، فرّخی، سنايی، مختاری، معزّی، انوری،لامعی، ازرقی به ديدهي حرمت مینگريسته است.
فتح الله خان شيبانی كاشانی قصيده سرای بزرگ دورهي قاجار، صباحی را در كار رجعت ادبی نخستين كس میشناسد و میگويد:«وضع بيان به كلّی تغيير يافت و فصاحت و بلاغت در ظلمت شبهای ركاكت و قباحت الفاظ مشكله و استعارات بارده مستتر گشت و در اواخر ملوك زند… صباحی بيدگلی … صبح صاف سخن را بالاكشيد و به طريق شعرای باستان، قصايدی چند به نظم آورد»
سخن كوتاه اين كه تاثير وجود صباحی بيدگلی در تحوّل ادبی بر بنياد شيوهي شاعران پيشين، انكار ناپذيراست. زيرا فتحعلی خان صبا ملكالشّعرای دورهي فتحعلی شاه و سر سلسلهي گويندگان قاجاريّه و مروّج هنر شاعری در آن دروه پروردهي مكتب او است.
در كتاب مشاهير كاشان در مورد حاج سليمان صباحی بيدگلی اين چنين آمده است:
حاج ملا سليمان صباحی بيدگلی از شعرای عصر زنديه و از سردمداران نهضت ادبی مشهور به دورهي بازگشت میباشد كه در بيدگل پا به عرصه وجود نهاد نام پدرش عبدالهادی است.
صباحی با هاتف اصفهانی و آذر بيگدلی دوستانی همدل و استوار بودهاند. نسبت به آذر بيگدلی با حرمتی كه شاگرد از استاد خود سخن میگويد ياد میكند. ظاهراً مربّی هنری و راهنمای وی در شاعری آذر بيگدلی (صاحب تذكره آتشكده آذر) بوده است و چنانكه آذر خود در شرح احوال صباحی در تذكره آتشكده خويش مینويسد تخلّص صباحی را نيز او برايش برگزيده است.
از شاگردان معروف او ميتوان جناب فتحعليخان صباي كاشاني و ميرزا محمد صادق بزمي بيدگلي كه هر دو تخلّص از او دارند و محمّد صادق وقایع نگار مروزی متخلّص به«هما» را نام برد.
صباحی در سالهای جوانی به زيارت بيت الله نايل میشود و چنانكه از آثارش پيدا است روزگاری نيز در شهر شيراز مقيم بوده است. ظاهراً بقيّهي عمر خود را بجز سفرهای كوتاه در شهر كاشان و بيدگل گذرانيده و به كار كشاورزی امر معيشت خود هموار میكرده است.
از حوادث رقّتانگيز زندگی وی سانحهي زمين لرزهي هولآور كاشان به سال 1192 هـ.ق است كه در اين پيش آمد صباحي همسر و سه فرزند خود را از دست میدهد و حاصل اين فاجعه، تركيب بند تاثّر آوری است كه وی در رثاي عزيزان از دست داده خود به يادگار گذاشته است.
نظر به اينكه صباحي، خانوادهي خود را در اين واقعهي مهلكه از دست ميدهد بسياري گمان بر آن داشتهاند كه از او دودماني برجاي نمانده است در حاليكه آنچه در بين اهل محل شهره است اين كه تيرهاي از سادات جليلالقدر طباطبايي بيدگل نوادگان دختري آن شاعر بلندآوازهاند.
در اين زمينه مرحوم حجة الاسلام آقاي تشكّري آراني در كتاب«تاريخچه علم و هنر در آران و بيدگل» چنين مرقوم ميدارد: روز دوشنبه2/4/55 اين جانب را در منزل جناب آقاي حاج سيّد جعفر طباطبايي بيدگلي اتّفاق حضور افتاد و كتابي خطّي در ادعيه سالانه به نام«روضة الاذكار» ملاحظه شد كه مؤلّف آن حاجي محمّد بن محمّد تبريزي و كاتب آن محمّدعلي بن محمّدولي بيدگلي و تاريخ خاتمهي كتاب ربيع الاوّل 1357 قمري است در آخر اين كتاب شجره نامهاي است مربوط به سادات طباطبايي بيدگلي و در ذيل نام سيّد احمد بن محمّد بن محمّدمعصوم نوشته:«اُمُّهُ بنت حضرت مخدوم الدّوران حاجي سليمان بيدگلي اعلي الله مقامه المتخلّص بصباحي مولده بيدگل».
بر دوستداران اين شاعر بزرگ و والامقام مخفي نيست كه چنانكه از اشعار او برداشت ميشود معظّمٌله در اوان طفوليّت از سايهي پرمهر پدر محروم گشته و از آن پس تحت سرپرستي مادر خود پرورش يافته است كه اين نيز ميتواند نكتهاي قابل توجّه باشد و مايهي درس و تنبُّه،چرا كه:
هرگز ندهد درّ يتيمت صدف عمر جز آنكه بري رنج فراوان و مشقّت
او در قصيدهاي 27 بيتي با مطلع:
«نيلي است جامه از ستم چرخ اخضرم خون دلي است از خم گردون به ساغرم»
به سوگ مادر خود نشسته و اين مصيبت را يادآور رحلت پدر ميداند آنجا كه ميگويد:
ديدم به ظلّ شفقت تو تربيت همه ناشسته لب ز شير، پدر رفت از سرم
*****
ديوان صباحي بيدگلي نخستين بار به سال1338 هجري خورشيدي به تصحيح و مقابلهي شادروان پرتو بيضايي و اهتمام آقاي عبّاس كيمنش(مشفق كاشاني) صورت طبع گرفته.
بار ديگر به كوشش جناب آقاي احمد كرمي در زمستان1365 به چاپ رسيده است.
از اين ديوان نسخههاي خطّي فراواني بر جاي مانده كه از معروفترين آنها است:
1- نسخهي خطّي متعلّق به كتابخانهي مجلس،به شماره 1015/353:3
2- نسخهاي خطّي با تاريخ اتمام سه شنبه 23شعبان1222 متعلّق به آستان قدس رضوي،به شماره 5040
در پايان اين نسخه ماده تاريخي در وفات مولانا صباحي از خامهي سحاب اصفهاني رقم خورده كه بيت آخر آن چنين است:
«سحاب از بهر ضبط سال تاريخ وفات او رقم زد آه كز ملك فصاحت شد سليماني»
*****
اينك چند پلّهاي را به بالا ميرويم تا تربت پاك اين شاعر دلسوخته را زيارت كرده و نثار فاتحه به روح بلند او نماييم. در ميانهي بقعه سنگنوشتهاي است كه بر آن غزلي از او رقم خورده است:
مكش بهخون پر و بالم كه من هرآنچه پريدم
به غيـر گوشهي بامـت نشـيمني نگزيـدم
هـزار دانـه فـشاندنـد و رامـشان نشـدم مـن
هـزار سـنگ به بالـم زدي و مـن نپريـدم
نـديدم آنكه توانـم بـه او گـريختـن از تـو
كه بود دام تو گسترده هر طرف كه دويـدم
نظارهي گل و گشت چمن به مرغچمن خوش
كه مـن به دام فـتادم،چـو زآشـيانه بريـدم
سـزد اگـر نفروشـم غـم تو را بـه دو عـالـم
كه نقد عمـر ز كف دادم و غـم تو خريـدم
مرا به جرم چه كردي برون ز گلشن كـويت؟
بري ز نخل تو خوردم؟گلي ز شاخ تو چيدم؟
وطـن به بـيدگل امّـا كسـي نديـده صـباحي
به دست،دستهي گل،يا به فرق،سايهي بيدم
*****
اين نوشته را شايد بتوانيم ديباچهاي بسيار موجز و مختصر بر اين دفتر زرّين و پرگهر؛ زندگاني اين شاعر عظيم و گرانمايه و شناختي اجمالي از شخصيّت علم و ادب او بدانيم كه تفصيل آن مجالي ديگر ميطلبد و مقالي فراتر....
با استفاده از:
1- ديوان مولانا صباحي بيدگلي- با مقدّمهي آقاي كرمي
2- تصوير نسخهي خطّي آستان قدس رضوي
3- مشاهير كاشان
4- تاريخچه علم وادب در آران و بيدگل- تشكّري آراني
5- الذريعه
و.......